عشق تجربه ای اعجازگونه و قدرتمند است. همیشه در اولین دیدارها، هر گفت و گو و هر لحظه ای که کنار همدیگر می گذرانیم، کاملاً درست و بی هیچ کم و کاستی به نظر می رسد، اما به مرور این جاذبه و شیفتگی، به یک رابطه معمولی تبدیل می شود و اون موقع است که ما با دشواری های شریک شدن زندگی خود با یک انسان رو به رو می شویم. هفته ها به ماه ها و ماه ها به سال ها مبدل می شوند و روزی از خود خواهیم پرسید: ” آیا این شخص برای من مناسب است؟” اینجاست این کلمه طلایی خودش را نشان می دهد “عشق کافی نیست“.
عشق کافی نیست!
درست است ازدواج با عشق شروع می شود اما برای تداوم آن تنها عشق کافی نیست. عوامل دیگری هم برای رشد و شکوفایی این روابط عاشقانه لازم است. هر فردی دوست دارد و می خواهد در زندگی احساسی خود، خوشبخت باشد و همچنین دوست دارد که ازدواجش سرانجام خوبی داشته باشد. بنابراین پر واضح است که هیچ یک از ما عمداً افرادی را انتخاب نمی کنیم که برای مان مناسب نباشد. در حقیقت به باور خود تصور می کنیم که وقتی کسی را انتخاب می کنیم، انتخاب مان درست است، اما حقیقت تلخ این است که بسیاری از اوقات این انتخاب ها به اشتباهاتی تلخ و دردناک تبدیل می شوند.
آیا تاکنون درباره ی ازدواج خود به این نتیجه رسیده اید که تنها عشق کافی نیست و چنین چیزهایی را با خود زمزمه کرده اید؟
- ” چگونه تا این حد کور بودم؟”
- ” چرا چشمانم را باز نکردم تا شخصیت واقعی این فرد را بشناسم؟ “
- “حالا میفهمم که تنها عشق کافی نیست.”
- ” من مطمئن بودم که در انتخاب خود موفق خواهم بود. کجای کار رو اشتباه رفتم؟”
- ” بسیار مطمئن بودم که اون با مردهای دیگه فرق داره. بعد از دو سال متوجه شدم اون اصلاً تفاوتی با بقیه نداره. چطور تونستم اینقدر راحت اشتباه کنم؟”
- ” همه چیز او به نظرم مطلوب بود و همیشه به خودم می گفتم با او خوشبخت خواهم شد، من عاشق او شدم اما بعد متوجه شدم عشق کافی نیست.”
چرا برخی روابط سرانجام خوبی ندارند؟
به دلایل مختلف باعث این اشتباه در زندگی می شویم. این دلایل می تواند:
- با فرد مناسب هستید اما روش صحیح مهرورزی را آگاه نیستید.
- می تواند به این معنا باشد که احتمالاً شما و همسرتان از عادت های ارتباطی ضعیفی برخوردار هستید.
- به درستی نمی دانید که صمیمیت را در بین خود ایجاد کنید.
- روش صحیح مطالبه کردن خواسته های خود را نمی دانید و به اشتباه آن ها را سرکوب می کنید و به همین خاطر احساس انزجار می کنید.
- از رابطه تان غافل می شوید.
- با فرد نامناسب هستید.
- احتمالاً نحوه ی عشق ورزی و یا سبک زندگی شما با نحوه ی عشق ورزی و سبک زندگی همسرتان همخوانی ندارد و به تفاهم نمی رسید.
- ارزش های هر دوی شما به اندازه کافی مشترک نیست و به اصول مشترکی نیز پایبند نیستید.
- ممکن است همسر شما دارای عیب ها و نواقص بزرگی باشد که داشتن ازدواج موفق را برای شما ناممکن می کند.
- شما نمی توانید نیازهای یکدیگر را برآورده سازید.
وقتی به عنوان زوج درمانگر و مشاور خانواده از افراد می پرسم که چی شد عاشق همسر خود شدید و به او دل باختید، معمولاً این گونه پاسخ ها را دریافت می کنم:
- ” سولماز در عروسی پسرداییم دیدم. در آن لباس پوشیده خیلی محجوب به نظر می رسید. همان جا شیفته او شدم و فکر کردم همسر مطلوب خود را پیدا کرده ام.”
- ” فاطمه در بین دیگر همکلاسی هایم در دانشگاه خیلی پر انرژی و فعال بود. در همه چیز او اول بود. از این رفتارهاش خوشم میومد.”
- ” من همیشه عاشق موسیقی و نوازندگی بودم، وقتی گیتار زدن علی را دیدم، مجذوبش شدم و فهمیدم او می تواند همسر ایده آل من باشد.”
- ” محمد خیلی من را دوست داشت، خیلی حواسش به من بود، خیلی با ملاحظه و دلنشین با من برخورد می کرد، به خاط همین عاشقش شدم.”
مسلماً هیچ یک از زن و شوهرهایی که در بالا ذکر کردم تصور هم نمی کردند که مرتکب اشتباه شده باشند. به باور خویش، تصور می کردند که انتخاب مناسبی را انجام داده اند و تنها همان عشق بین آن ها مهم است که بخواهند یک زندگی را شروع کنند. اما حقیقت وحشتناک این است که بسیاری از آنها ظرف یک ماه یا چند سال متوجه می شوند که با فرد نامناسب ازدواج کرده اند و تنها عشق کافی نیست و باید به خیلی از المان های دیگر برای انتخاب همسر توجه می کردند. اغلب افراد وقت و انرژی زیادی را صرف تصمیم گیری برای خرید خانه و یا ماشین و … می کنند تا صرف این که تصمیم بگیرند با چه کسی و چگونه تشکیل خانواده بدهند. بنابراین به نظر شما آیا این تعجب آور خواهد بود که ازدواج ها آن گونه که می خواهیم پیش نمی رود و امیدها و رویاهای مان تبدیل به دل شکستگی، یاس و ناامیدی می شود.
نگارنده : زینب پندار، دانشجوی دکترای مشاوره تخصصی