مشاوره فردی و روان درمانی

مدیریت هیجان | ما هیجان هایمان را مدیریت می کنیم یا آنها ما را؟

مدیریت هیجان به عنوان یکی دیگر از مهارت های توسعه فردی می تواند مانند برگ برنده ای در لحظه های مهم و حساس زندگی به ما کمک کند. همچنین در خیلی از سطوح بالای شغلی و تجاری می تواند به عنوان وجه تمایزی بین افراد موفق و نا موفق عمل کند.

مدیریت هیجان ها:

هیجان ها واکنش بدن و ذهن ما به پدیده ها، رویدادها و تجربیات بیرونی است. در واقع هر رویدادی احساساتی را در ما بر می انگیزد و این احساسات واکنشی را در ما ایجاد می کند که این واکنش ها همان هیجان ها هستند که از نظر شدت می تواند از شدید تا خفیف و از همه مهم تر از مفید تا مخرب روی یک طیف قرار گیرد.

چه بسیار رابطه هایی که با یک رفتار نابجا، یک پرخاشگری و یک تندی از هم پاشیده شده است. چه بسیار قرار های کاری، سخنرانی ها و آزمون های مهم و سرنوشت ساز که با استرس و اضطراب بیش از حد و غیرقابل کنترل خراب شده است. همه ما از این خاطرات تلخ داریم در حالی که می توانستیم با کنترل هیجان های خود شرایط را طور دیگری رقم بزنیم.

ما می توانیم با شناخت احساسات و هیجان های خود و تشخیص آنها در خودمان، واکنشی که از خودمان نشان می دهیم را کنترل کنیم و این همان چیزی است که به آن مدیریت هیجان گفته می شود.

دامنه تأثیرگذاری مدیریت هیجان در زندگی ما:

مدیریت هیجان تمام ابعاد و بخش های زندگی ما را تحت تأثیر خود قرار می دهد. که در ادامه بخش هایی از آن ذکر می شود.

  • بخشی از تأثیرات انکار ناپذیر این مهارت در شغل و موفقیت شغلی است. روانشناسان صنعتی و سازمانی همواره این موضوع را چه در ارتباط با کارکنان و چه در ارتباط با ارباب رجوع و مشتری ها مد نظر قرار می دهند.

مانند زمانی که تأکید می شود در شاخه های شغلی بازاریابی و فروش در ارتباط با مشتری فرد باید از خود هیجانات مثبت نشان دهد. از آنجایی که افراد در محیط های شغلی هیجان های گوناگونی را تجربه می کنند نداشتن مهارت در کنترل و مدیریت هیجان ها می تواند تأثیر منفی بر روی بهره وری و روابط شغلی افراد داشته باشد.

  • اثر مهم دیگری که این مهارت در زندگی ما دارد در روابط بین فردی و ارتباط با دیگران است. همان طور که رفتار دیگران هیجانی را در ما بر می انگیزد رفتار ما نیز همین تأثیر را در دیگران دارد. از انجایی که بخشی از رفتارهای ما برخواسته از هیجان هایی است که تجربه می کنیم، اگر این هیجان ها مدیریت و کنترل نشوند می توانند باعث رفتارهای افراطی، مخرب و دفع کننده ای در ارتباط با دیگران شوند.

شاید اغراق نباشد اگر بگوییم این هیجان ها هستند که روابط بین فردی ما را شکل می دهند. اگر ما نتوانیم هیجان های خود را بشناسیم، آنها را بپذیریم و راه مناسبی برای بروز آنها بیابیم، نمی توانیم تصمیمات به موقع و مؤثری در ارتباط با دیگران اتخاذ کنیم. چه بسا در رابطه ای گیر افتاده باشیم و دلمان بخواهد از آن خارج شویم اما غلیان احساس ها و هیجان های مهار نشده ما توان تصمیم گیری را از ما سلب کرده باشد.

  • یک بخش مهم و حساس دیگر که به شدت می تواند تحت تأثیر مدیریت و عدم مدیریت هیجان هایمان قرار گیرد، ازدواج و رابطه زناشویی است. ازدواج رابطه ای است سرشار از هیجان و زوجین در طول زندگی زناشویی خود برانگیختگی های هیجانی زیادی را تجربه می کنند. استفاده از این مهارت باعث می شود بتوانیم هیجان های خود را کنترل کنیم و در یک حالت با ثبات برای مسائل مهم زندگی مان تصمیم بگیریم.

زوجینی که دارای این مهارت هستند قادرند هیجان ها و احساس های خود را به شکل درست بروز دهند. به شکلی که هم به تخریب رابطه زناشویی منجر نشود و هم احساسشان توسط طرف مقابل درک شود، همچنین می توانند احساس و هیجان طرف مقابل را درک کرده و بپذیرند.

چگونه به این مهارت دست یابیم؟

برای اینکه بتوانیم به مهارت مدیریت هیجان دست یابیم باید هیجان های خود را بشناسیم، آنها را درک کنیم و بپذیریم و سپس بهترین راه را برای بروز آنها پیدا کنیم. برای شناخت هیجان ها خوب است بدانیم که هیجان ها از تعامل ابعاد گوناگون در ما به وجود می آیند که این خود بر پیچیدگی آنها می افزاید.

این ابعاد عبارتند از: فیزیولوژیک، احساس و رفتار. پس به این نتیجه می رسیم که هیجان ها پدیده هایی زیستی-روانی-رفتاری هستند.

برای اینکه این ابعاد را بهتر درک کنیم آنها را در قالب یک مثال توضیح می دهم،

معمولا با دیدن یک حیوان درنده هیجان ترس را تجربه می کنیم، بعد روانی این هیجان احساسی است که داریم یعنی ترسیدن، بعد فیزیولوژیک این هیجان تغیییراتی است که در بدن ما رخ می دهد مانند بالا رفتن ضربان قلب، خشک شدن دهان و تغییر رنگ پوست است. بعد رفتاری این هیجان عملکردی است که با دیدن این حیوان درنده خواهیم داشت، مانند: فریاد کشیدن، فرار کردن و تلاشی که برای دور کردن حیوان داریم.

انواع هیجان ها

ما 6 هیجان اصلی داریم و هیجان های دیگری که تجربه می کنیم ترکیبی از این هیجان ها می باشد. این هیجان های اصلی عبارتند از: خشم، ترس، نفرت، غم، شادی، علاقه.

  • خشم: خشم هیجانی است که معمولا در نتیجه ناکامی یا برخورد با مانعی در راه رسیدن به اهداف در فرد ظاهر می شود. خشم جزء آن دسته از هیجان های انسان است که اگر کنترل و مدیریت نشود می تواند بسیار مخرب باشد زیرا هدف این هیجان از بین بردن مانع و رسیدن به کامیابی است.
  • ترس: این هیجان زمانی در فرد ظاهر می شود که موقعیتی را تهدید کننده و خطرناک برداشت نماید. هدف این هیجان آماده کردن فرد برای ترک موقعیت خطرناک و یا برطرف کردن آن است. این هیجان در افراد مختلف با شدت ها و نمودهای متفاوت ظاهر می شود و بسته به ادراک فرد از پدیده ها و رویداد ها دارد.
  • نفرت: واکنشی است که در نتیجه رویارویی با چیزهای آزار دهنده بروز می کند. این هیجان نیز در فرهنگ های مختلف، متفاوت است و صفت زجر آور بودن و آزار دهنده بودن در فرهنگ های مختلف به شکل های متفاوتی تعریف شده است.این هیجان نیز فرد را بر می انگیزد تا از هرچیزی که برای وی آزار دهنده است دوری کند.
  • غم: غم هیجانی منفی است که معمولا در نتیجه جدایی، شکست و از دست دادن ظاهر می شود. البته هیجان غم یک جنبه مثبت نیز دارد و آن، این است که فرد را وادار می کند تا برای دوری از آن و عدم تجربه دوباره آن تلاش کند و در واقع نوعی منبع محرک و انگیزه بخش است.
  • شادی: شادی خوشایند ترین و مثبت ترین هیجانی است که انسان در طول زندگی خود تجربه می کند. این هیجان از نظر شدت و نحوه بروز آن در افراد مختلف متفاوت است که هم از تفاوت در ویژگی های شخصیتی و هم فرهنگ جوامع ناشی می شود. شادی به انسان اشتیاق و انگیزه برای فعالیت ها را می دهد و هم می تواند تأثیرات هیجان های منفی را نیز خنثی کند.
  • علاقه: هیجانی که بیشتر از هر هیجان دیگری در طول روز تجربه می شود. انسان به هر موضوعی که علاقه مند تر است بیشتر توجه می کند، و با کم شدن میل و اشتیاق افراد به یک موضوع توجه از آن موضوع به موضوع دیگری جلب می شود. علاقه و اشتیاق نیز منبع انگیزشی قدرتمندی برای فعالیت های انسان و رسیدن به اهداف است.

مرحله دوم در دست یابی به این مهارت پذیرفتن هیجان هایمان است. ما به هر دلیلی هیجان خاصی را تجربه می کنیم. اما خیلی از ما تصور می کنیم مدیریت کردن هیجان ها یعنی سرکوب کردن آنها و انکار کرن آنها است.

در حالی سرکوب کردن هیجان ها نیز مانند رها کردن بی قید و بند آنها می تواند خطرناک باشد. مدیریت یعنی ما با خودآگاهی بر هیجانی که در زمان معینی تجربه می کنیم واقف باشیم، آن را به عنوان واکنشی طبیعی در وجودمان بپذیریم و دست از سرزنش خودمان به خطر احساس و هیجانی که داریم برداریم.

در یک جمله، به هیجاناتمان اجازه ابراز بدهیم. درمورد احساسات خود صحبت کنید، آنها را یادداشت کنید و اجازه ندهید سرکوب شده در گوشه ای از وجودتان تلنبار شوند. با پذیرفتن هیجان ها یک قدم برای مدیریت هیجان های منفی به جلو برداشته ایم.

وقتی به هیجان های منفی خود آگاه باشیم، می توانیم آنها را کنترل کنیم و به آنها بگوییم کجا و چه وقت اجازه ابراز دارند. وقتی از وجودشان مطلع باشیم دیگر تکانشی رفتار نکرده و با آرامش می توانیم بر رفتار و گفتارمان مسلط باشیم.

برای مهار هیجان های منفی فنون روانشناختی گوناگونی وجود دارد که می توانیم با آموختن آنها تسلط بیشتری بر هیجان های منفی خود داشته باشیم.

 

در آخر

ما باید در کنار پذیرش هیجانهای خود آن ها را هدایت کنیم تا نه تنها سرکوب نشوند بلکه به شیوه درست و بی خطری بیان شوند، و اجازه ندهیم هیجان هایمان هدایت و کنترل زندگی ما را به دست بگیرند.

 

 

نگارنده: آمنه کشاورز، کارشناس ارشد مشاوره

امتیاز دهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *