فردریک بکمن نویسنده و وبلاگ نویس سوئدی کتاب مردی به نام اُوه را در سال 2012 به رشته تحریر درآورد. داستان بسیار زیبا و گیرای این کتاب آن را به پرفروش ترین کتاب در سال2016 در سوئد و نیویورک تایمز تبدیل کرد. این کتاب دارای 40 فصل است که در طی این فصول خواننده قدم به قدم با شخصیت و گذشته اُوه آشنا می شود.
روند داستان:
در ابتدا روند داستان بسیار کند به نظر می رسد و خواننده را برای شناخت بیشتر شخصیت داستان و ارتباط برقرار کردن با او به صبوری دعوت می کند. هرفصل از کتاب ماجرایی را از زندگی فعلی اُوه شرح می دهد و در دل خود بخشی از زندگی گذشته او را نیز به تصویر می کشد و در واقع خواننده هرچه بیشتر اُوه را می شناسد بهتر می تواند شخصیت تلخ و به قول معروف نچسب او را درک کند و در انتها همین انسان تلخ و لجباز و خسته کننده به شدت به دل خواننده می نشیند و زندگی وی و اتفاقات آن برای خواننده جذاب و با اهمیت می شود.
در ابتدای داستان اطلاعات اجمالی و کلی از شخصیت در اختیار خواننده قرار می گیرد. و ما متوجه می شویم که اُوه یک مرد 59 ساله بازنشته است که همسر خود را از دست داده، در زندگی احساس پوچی می کند و قصد خودکشی دارد. نویسنده ویژگی های شخصیتی او را به گونه ای به تصویر می کشد که به سرعت ما را یاد تیپ شخصیتی قراردادی هالند می اندازد که در ادامه به آن پرداخته می شود.در روند داستان در تب و تاب اینکه نویسنده از زندگی تلخ و گذشته تلخ اُوه برای خواننده می گوید طنز ظریفی نیز به چشم می خورد.
یک طرف تلاش بی ثمر اُوه برای خودکشی که هر بار با شکست مواجه می شود و از طرف دیگر یکی از شخصیت های داستان که یک زن ایرانی است آغاز کننده لحظات شیرین زیادی در زندگی تلخ اُوه می شود. کل داستان کتاب در واقع زندگی مردی را به تصویر می کشد که از پوچی محض و از پرتگاه مرگ به سمت زندگی معناداری بر می گردد که در واقع نشان دهنده این است اگر در زندگی معنا و مفهومی وجود نداشته باشد، انسان را به سمت مرگ خواهد کشاند.
مفاهیم روانشناختی نهفته در داستان زندگی اُوه:
احساس تعلق: اُوه مردی است که به تازگی همسرش را از دست داده است. همسری که تنها نقطه روشن زندگی اوست. در واقع فردی که نسبت به او احساس تعلق و دلبستگی داشته است. مفهومی که در نظریه واقعیت درمانی بسیار به آن تاکید شده و به عنوان یکی از نیاز های اساسی انسان در نظر گرفته شده است که برآورده شدن آن باعث غنی شدن زندگی انسان و رشد کردن احساس ارزشمندی در انسان می شود و برآورده نشدن آن موجب بروز اختلال هایی در زندگی انسان می شود مانند افسردگی که در این داستان اُوه تمام ویژگی های یک فرد افسرده را دارا می باشد که بارز ترین نمود آن اقدام برای خود کشی است.
یافتن معنا در زندگی: یکی از مفاهیم بنیادی رویکرد وجودی مفهوم معنا در زندگی می باشد. مفهومی که در زندگی اُوه بعد از مرگ همسرش به چشم نمی خورد. او مردی است که تمام زندگی اش در کار و همسرش خلاصه شده است که بعد از بازنشستگی پیش از موعد و مرگ همسرش زندگی اُوه با خلائی عظیم روبه رو شده است و تنها راهی که اُوه برای بیرون رفتن از این خلاء پیش روی خود می بیند مرگ است به این امید که با مردن دوباره کنار همسرش قرار خواهد گرفت و معنای از دست رفته زندگی اش را باز می یابد. داشتن معنا در زندگی باعث ارزشمند شدن زندگی، هدفمند شدن آن و انگیزشی بودن فعالیت های انسان می شود. در واقع انسان چرایی برای زندگی کردن داشته باشد که اُوه بعد از مرگ همسرش و از دست دادن کارش این چرایی را از دست داده است.
علاقه اجتماعی: یکی از زیبا ترین مفاهیم نظریه آدلر همین مفهوم علاقه اجتماعی است. یعنی احساس همدلی و مرتبط بودن با دیگران. و در اوج خود احساس وحدت با بشریت. چیزی که به هیچ وجه در اُوه دیده نمی شود به جز زمانی که در کنار همسرش بوده و او تلاش می کرده است که این احساس را درون اُوه زنده کند و رشد دهد که بعد از مرگ وی از بین می رود و در داستان دوباره با اولین ورود شخصیت زن ایرانی این داستان در زندگی اُوه جرقه می زند. (وقتی که از اُوه برای پارک کردن ماشین کمک میگیرد و بعد آن برای او غذا می آورد). و تا انتهای داستان این احساس به شکل چشمگیری درون اُوه رشد می کند و به بار می نشیند. با وجود اینکه او هنوز هم همان انسان تلخ گذشته است.
تیپ شخصیتی قراردادی: یکی از 6 تیپ شخصیتی جان هالند که ویژگی منحصر به فردی دارد که می شود تمام این ویژگی ها در اُوه وجود دید. و در واقع یک مثال تمام عیار یک فرد قراردادی است. کسی که به شدت به قوانین و مقرارت پایبند است، به نظم و ترتیب اهمیت خاصی می دهد و از روابط اجتماعی دوری می کند. ویژگی هایی که نویسنده در جای جای کتاب به آن اشاره می کند( بررسی کردن اینکه قفل در درست کار می کند یا نه، بازدید هر روزه از پارکینگ، محل نگهداری زباله های خشک ، پوشیدن لباس های مشخص و تکراری در روز های مختلف) و همین ویژگی هاست که به دور شخصیت اُوه یک پوسته سخت و محکم و غیر قابل نفوذ ساخته است که در طول زندگی اش فقط همسرش توانسته بود از آن عبور کند.
فرایند تغییر اُوه:
شاید بتوان جریان داستان را به سه بخش تقسیم کرد:
بخش اول: زندگی فعلی اُوه است و تلاش های او برای پایان دادن به زندگی اش.
بخش دوم: گذشته و اتفاقاتی که در زندگی او رخ داده است که به خواننده نشان می دهد که او چه مسیری را طی کرده است تا به اینجا رسیده و چه تجربیاتی در زندگی او باعث شکل گیری چنین شخصیتی شده است.
و بخش سوم جریانی که در حال اتفاق افتادن است و آن تغییر کردن اُوه و رشد کردن احساس علاقه اجتماعی و به وجود آمدن معنا در زندگی اوست و به آرامی احساس تعلق به اطرافیانش در او شکل می گیرد.
در واقع کتاب به ما می گوید که تجربیات ما هستند که ما را می سازند. وقتی اُوه رویداد های تازه ای را در زندگی اش تجربه می کند مثل (آمدن پروانه و فرندانش به زندگی او، گربه زخمی که اُوه مجبور به نگهداری کردن از آن شد و پسر کارگری که برای تعمیر دوچرخه اش از او کمک خواست و تلاش شگفت انگیز او برای کمک به همسایه و رفیق قدیمی اش) شروع به تغییر کرد و شخصیتش دچار دگرگونی هایی شد که گرچه عمیق وبنیادی نبودند اما او را مجهز به مهارتهایی برای معنا بخشیدن به زندگی اش کردند.
بخش سوم و جریان سوم داستان از همان ابتدا در حال شکل گیری است با اینکه مقاومت و درگیری شدیدی بین اُوه و این تجربیات جدید است. در واقع معنای از دست رفته زندگی او دوباره در شکل و شمایل تازه ای بر میگردد، احساس تعلق درون او شکل میگیرد و باعث می شود که او از خودکشی صرف نظر کند. به جرات می توان گفت شخصیت سرد و خشن و تلخ اُوه در انتهای داستان چنان برای خواننده جذاب و دوست داشتنی می شود که از مرگ او در آخر داستان می گرید. و در واقع وابستگی بین شخصیت داستان و خواننده به وجود می آید.
در آخر می توان گفت نویسنده دو مفهوم عمده را در داستان مطرح می کند. اینکه انسان ها محصول تجربیاتشان هستند و این تجارب زندگی هستند که به انسان شخصیت می بخشند و دومین مفهوم اینکه در 59 سالگی هم می توان مسیر زندگی را عوض کرد و تغییر همیشه امکان پذیر است و می توان در هر شرایطی معنایی برای زندگی یافت و یا ساخت.
نگارنده: امنه کشاورز، کارشناس ارشد مشاوره