بحران میانسالی نیز یکی از مفاهیمی است که اریکسون در مراحل رشد روانی-اجتماعی خود به آن پرداخته است. اریکسون از آن دسته نظریه پردازانی بود که رشد را در گستره زندگی انسان مورد بررسی قرار داد که از تولد تا مرگ را شامل می شود.
دوره میانسالی نیز یکی از مراحل تحول انسان است. میانسالی رویدادی طبیعی و برهه ای بهنجار در گستره زندگی است و معمولاً افراد در دهه چهارم زندگی با آن مواجه می شوند. می توان گفت دوره میانسالی دوره بازنگری است، دوره ارزیابی مجدد گذشته و بازنگری آینده است. برخی این دوره را دوره ای می دانند که فرد به فردیتی متمایز و مستقل از فرهنگ و نقش های اجتماعی وابسته به آن می رسد.
بحران میانسالی اغلب در سنین ۳۵ تا ۵۵ سالگی در بسیاری از زنان و مردان اتفاق میافتد و میتواند سبب شود فرد بخش قابلتوجهی از پسانداز یا حقوق بازنشستگیاش را برای خرید چیزهایی صرف کند که دورهی استفاده از آنها برای او گذشته است. مطالعات انجام شده روی جمعیت میانسال کشور آمریکا نشان میدهد، بحران میانسالی فقط در ۱۰ درصد از افراد، نشانههای بارز دارد و قابلشناسایی است.
یونگ بر این باور بود که انسان ها بعد از اینکه در زندگی شغلی و خانوادگی و اجتماعی خود به ثبات می رسند ممکن است دچار پوچی و بی معنایی در زندگی شوند زیرا احساس می کنند دیگر چیزی نیست که برای رسیدن به آن سخت تلاش کنند. وضعیتی که از آن به عنوان بحران میانسالی یاد می شود. در دوره میانسالی رضایت و خشنودی فرد از زندگی خودش اهمیت زیادی دارد در واقع در این دوره فرد نیمی از مسیر زندگی خودش را طی کرده و حالا بحرانی که معروف به بحران میانسالی است خودش را نشان می دهد.
آغاز بحران میانسالی
بین سالهای 40 تا 55 سالگی محدوده تقریبی است که در این محدوده سنی امکان رویارویی فرد با بحران بسیار زیاد است. البته در افراد مختلف ممکن است در سنین متفاوتی اتفاق بیفتد. در واقع سن شناسنامه ای دقیقی نمی توان برای آن در نظر گرفت زیرا بیشتر تابع وضعیت روانی فرد است وبرداشتی که فرد از موقعیت خودش در زندگی دارد. فرد تمام مسیر زندگی خودش را تا کنون مورد بررسی قرار می دهد. و معیار بررسی و ارزیابی شخص رسیدن یا نرسیدن به اهداف و آرزو ها و خواسته هایی است که درگذشته برای خود تعیین کرده بود.
این بحران وضعیتی است که فرد در آن دچار شک و تردید و اضطراب است زیرا فرد درک کرده که نیمی از عمرش گذشته است حالا دیگر زمان زیادی برای رسیدن به اهداف و آرزوهایش ندارد. افراد با توجه به ویژگی های شخصیتی خود احساسات ضد و نقیضی را دراین دوره تجربه می کنند و رفتارهای متفاوتی نیز از خود نشان می دهند. گاهی اوقات افراد نسبت به انتخاب های گذشته خود دچار شک و تردید می شوند نسبت به مسیری که پیموده اند دچار تردید می شوند. و ممکن است دست به تغییرات عمیقی در سبک زندگی خود بزنند در واقع در مدت زمان باقی مانده به دنبال کارهایی که نکرده اند می روند. گاهی اوقات نیز مسیر رشدی جدیدی روبه روی فرد گشوده می شود که او را به سمت خودشکوفایی راهنمایی می کند.
چه کسانی بحران را تجربه میکنند؟
گذر از جوانی به میانسالی می تواند برای بسیاری از افراد بحران تلقی شود اما معمولاً کسانی که در طول عمرشان بیشتر تلاش ها و فعالیت هایشان را معطوف به رسیدن به آرزوها و اهدافشان کرده اند کمتر دچار این بحران می شوند. زیرا می دانند همواره در مسیر رسیدن به آن چیزی که می خواهند قرار دارند. اما کسانی که ناگهان وارد میانسالی می شوند بدون این که آمادگی آن را داشته باشند و برای آن برنامه ریزی کرده باشند ممکن است با این حقیقت روبه رو شوند که چقدر از آرزوها و خواسته هایشان فاصله دارند و هیچ برنامه ای برای آینده نیز در دست ندارند و این پوچی و بی هدفی یکی از چالش هایی است که در این دوره با آن دست به گریبانند. رسیدن به میانسالی برای این افراد می تواند بسیار ناگوار باشد زیرا به آنها یادآوری می کند که زمان زیادی ندارند.
نشانه های بحران
با توجه به اینکه واکنش هایی که افراد در این دوره از خود بروز می دهند بسیار وابسته به ویژگی های شخصیتی آنان است ممکن است در افراد گوناگون متفاوت باشد و طیف وسیعی از علائم را شامل می شود از علائم پر تکرار گرفته که در اکثر افراد به چشم می خورد تا واکنش ها و علائم خاص که در افراد کمی بروز می کند.
- تغییر در عادت های رفتاری: یکی از نشانه ها تغییر در عادتهایی است که فرد سالها با آنها شناخته می شده است مثلا کسی که بسیار بر مخارج و هزینه های خود حساس بود و سعی در مدیریت کردن آنها داشت ممکن بسیار ولخرج شود و دست به خرید های گران قیمت و آنچنانی بزند. در واقع فرد در این دوره تصمیم می گیرد دل را به دریا بزند و چیز هایی را که سالها خودش را از تجربه آنها محروم کرده است را تجربه کند مانند خرید لوازم گران قیمت، تغییر در ظاهر مانند لباس پوشیدن، آرایش کردن و ….
- تغییر در خلق و خو: شخص ممکن است در این دوره ثبات خلقی خودش را از دست بدهد. و علت آن هم احساس خشم و ناکامی است که احساس می کند زمان های طلایی زندگی اش را از دست داده و به قول معروف در سرازیری زندگی افتاده است. خیلی زود عصبانی می شوند، خیلی زود ناراحت می شوند، گریه می کنند، همه چیز را به خودشان می گیرند و منتظرند که خشمی که در درونشان هست که شاید تا حدودی ناخودآگاه باشد را بر سر یک نفر خالی کنند. در واقع یک آتشفشان فعال هستند.
- ناامیدی: بیشتر اوقات احساس ناامیدی احساس غالبی است که افراد تجربه می کنند، که می تواند علل متفاوتی داشته باشد مانند نرسیدن به اهداف و خواسته ها ناامید شدن از رسیدن به آنها در آینده، نداشتن هیچ چشم اندازی که برایشان نویدبخش باشد، افکار زیادی که درباره مرگ دارند نیز می تواند آنها را نسبت به زندگی مأیوس و ناامید کند.
- انزوا: بعضی افراد در این دوران خیلی گوشه گیر و منزوی می شوند و ممکن است احساس کنند در روابط فعلی خود آن چیزهایی را که به دنبالش بودند دریافت نمی کنند، ممکن است به دنبال روابط تازه و تجربه هیجانات و احساسات تازه بروند و یا به شدت گوشه گیر شوند زیرا احساس می کنند هیچ کس آنها را درک نمی کند.
گاهی اوقات افراد برای اینکه بتوانند رنج حاصل از احساسات منفی خود را تحمل کنند به دنبال متهم کردن دیگران می روند، گذشته را شخم می زنند و یکی یکی افراد گذشته را برای چیزی که هم اکنون هستند سرزنش می کنند مانند پدر و مادر و همسر و … . نشانه های گوناگونی ممکن است در افراد مختلف دیده شود اما موارد ذکر شده در گروه شایع ترین نشانه های بحران میانسالی است.
جهت دریافت اطلاعات بیشتر می توانید با کارشناسان مرکز مشاوره فراز تماس بگیرید.