چرا شریک اشتباهی را انتخاب می کنیم؟
بر اساس مشاوره هایی که داشتیم 7 دلیل اصلی انتخاب همسر اشتباه در اینجا مطرح می کنیم.
1- از طرد شدن می ترسید، بنابراین با شخص دیگری دور می شوید.
این دلیلی است که هر بار که آن را می شنوم می تواند مرا از ذهنم بیرون کند. بله گفتن به یک انتخاب سادهتر آسانتر است، به کسی که به دست آوردنش راحتتر است، تا به کسی که واقعاً در موردش آرزو میکنیم، بدون شجاعت یا صداقت، بلکه فقط ترس در قلبمان وجود دارد. شاید از رد شدن می ترسیم. شاید ما فقط نمی خواهیم خودمان را باز کنیم و تمام احساساتمان را بیرون بگذاریم. مستقل از کاری که انجام می دهیم یا با هر کسی که با هم قرار می گیریم، هرگز نمی توانیم از احساسات خود فرار کنیم. ما می توانیم با هر کسی باشیم: ما همچنان به آن شخص خاص فکر خواهیم کرد. آنچه را که احساس می کنید بپذیرید، حتی اگر سخت باشد، و صادقانه در مورد آن صحبت کنید! در موقعیتی قرار نگیرید که یکی از خوانندگانم چند روز پیش با من در میان گذاشت: عشق زندگی او بیش از حد از این می ترسید که در طول سال ها به او بگوید چقدر دوستش دارد. امروز آنها یک زوج هستند و خوشحالتر از همیشه هستند، اما تصور کنید اگر دختر عاشق نمی شد چه اتفاقی می افتاد؟ اگر آنها تمام زندگی خود را در دروغ زندگی می کردند؟ گاهی اوقات ما آنقدر از شادی می ترسیم که ممکن است تجربه کنیم که تصمیم می گیریم آن گام اضافی را انجام ندهیم – شاید به این دلیل که می دانیم هر چه شادی بزرگتر باشد، شانس بیشتری برای پایان دادن به دل شکسته داریم. بنابراین ما فردی را انتخاب می کنیم که راحت تر به دست بیاوریم. و سپس یکی دیگر آسان. و دیگری … و این همان چیزی است که همیشه ادامه مییابد تا زمانی که حتی خودمان را باور کنیم که کاملاً از آن شخص دیگر گذشتهایم.
ما میتوانیم هر چقدر که بخواهیم دروغ بگوییم، میتوانیم هر کسی را وارد زندگیمان کنیم، هنوز هم افرادی هستند که جایگزین کردنشان غیرممکن است. می توانید تلاش کنید، اما به سرعت متوجه خواهید شد که فقط یکی از او وجود دارد و هیچ کس نمی تواند احساسی را که در کنار آن شخص خاص دارید، به شما وادار کند. ببینید آیا میتوانید این را بپذیرید، آیا میتوانید از جستجوی او در دیگران دست بردارید، آیا میتوانید تلاش برای فراموش کردن را متوقف کنید، اما شروع به پذیرش کنید که به احتمال زیاد هیچ کس دیگری در این زندگی وجود نخواهد داشت که چنین چیزی را داشته باشد. تأثیری که بر شما می گذارد، – و بدانید که هر لحظه ای که برای ورود او به ذهن شما سپری می شود، شما را مسموم می کند، شما را نابود می کند و فلج می کند. گیج میشوید، نمیخواهید دیگر احساس کنید، اما همچنین کنجکاو هستید که آیا درد دیگری وجود دارد که بتواند بر این درد غلبه کند یا خیر. زیرا اگر وجود داشته باشد، می خواهید آن را احساس کنید. شاید این باعث شود این یکی از بین برود. شما همه چیز بزرگتر، سخت تر، غیر قابل تحمل تر را وارد زندگی خود می کنید فقط برای اینکه مجبور نباشید با واقعیت روبرو شوید – حتی اگر این کار احتمالاً بسیار آسان تر باشد.
2. از این می ترسید که نتوانید به تنهایی کار خوبی انجام دهید.
من با چند دختر ملاقات کردم که میگفتند فقط به کسی نیاز دارند که در زندگیشان باشد، در غیر این صورت احساس نمیکنند که میتوانند وجود داشته باشند. نه به این دلیل که آنها به تنهایی خوشحال نیستند، بلکه فقط به این دلیل که — به گفته آنها — این نوع افراد هستند. شاید این همان چیزی بود که آنها در دوران بزرگ شدن می دیدند، شاید واقعاً این چیزی است که آنها به آن نیاز دارند، اما واقعیت این است که آنها کسانی هستند که اولین سؤالشان این نیست که آیا آنها عاشق طرف مقابل هستند یا نه، بلکه آیا آن شخص عاشق است یا خیر. بتوانند امنیت و آسایش را در زندگی خود ایجاد کنند. در این مورد نیز مشکلی وجود ندارد، همه ما با هم متفاوت هستیم، اما این نباید اولین سوال در مورد روابط باشد.
3- از تنهایی می ترسید.
اگر این ترس همراه با انجام هر کاری برای اجتناب از تنها ماندن باشد، ممکن است به راحتی شما را وارد رابطه ای کند که در آن هیچ احساس واقعی نسبت به طرف مقابل نداشته باشید، اما معتقدید که هنوز چیزی بهتر از هیچ است و حداقل کسی به شما توجه می کند دیروز یک نفر در اینستاگرام زیر آن دو خطی که از کتاب جدیدم منتشر کردم، نظر داد که خیلی خوب است اگر بیشتر در مورد موضوع تنهایی صحبت کنم – این کار را خواهم کرد.
من این کار را خواهم کرد، زیرا این یکی از مهمترین بخش های زندگی شما است و اگر به روش صحیح با آن برخورد نکنید، همه چیز ممکن است سقوط کند و شما یکی پس از دیگری تصمیم اشتباه می گیرید. شما به کسی اجازه می دهید که به زندگیتان بازگردد فقط به این دلیل که باعث خوشحالی شما می شود که او دوباره شما را می خواهد، اما اگر به عنوان یک فرد خوشحال هستید، قبل از اینکه اجازه دهید کسی برگردد، واقع بینانه فکر کنید که آیا منطقی است یا خیر. سپس به تمام آن زمانهایی که قبلاً این کار را انجام دادهاید فکر میکنید و با چشمان درونی خود تصور میکنید که اگر به او فرصت دیگری بدهید چه اتفاقی میافتد… یا اینکه چگونه بر زندگیای که تمام تلاش خود را صرف کردهاید تأثیر میگذارد.
برای ساختن افرادی که دیوارهای محکمی در اطراف خود ساخته اند، تصمیمات سخت را بسیار آسان تر از کسانی که هر کسی را می پذیرند، می گیرند تا مجبور نباشند تنها بمانند. نوع دوم میگوید برای همه چیز بله، دردهای گذشته را فراموش کنید، در حالی که کسی که زندگی او را خوشحال میکند، تصمیمات غیرمسئولانه نمیگیرد، زیرا میداند که زندگی متعادلش چقدر به کار نیاز دارد.
4- از اتفاقی که قرار است برای دیگری بیفتد می ترسید.
من می دانم که گفتن “من می خواهم اکنون به این موضوع پایان دهم” پس از سال ها گذشته و نبردهایی که با هم پیروز شده اند چقدر سخت است یا اگر چیزی توسط شما دو نفر ساخته شده است. اما شما باید این تصمیم را نه تنها برای خودتان، بلکه برای شخص دیگر نیز بگیرید. شما باید به او این شانس را بدهید که با شخص دیگری زندگی بهتری داشته باشد، زندگی ای که در آن کسی آنطور که لیاقتش را دارد دوست داشته باشد. آنچه را که می دهید، می گیرید — هرگز این را فراموش نکنید. روشی که اکنون با او رفتار میکنید این است که قرار است در روابط آیندهتان چگونه با شما رفتار شود — این دقیقاً چگونه کار میکند. از کاری که قرار است بدون شما انجام دهد نترسید: او از پس آن بر می آید و زندگی جدیدی را آغاز می کند.
5. شما فکر می کنید که با شخص دیگری آسان تر خواهد بود.
در مواردی مانند این، قهرمان داستان ما تصمیم می گیرد با فردی از همان جنس باشد — بدون اینکه در ابتدا متوجه شود. زندگی معمولی، راحت اما دوست داشتنی او وجود دارد، اما او ترجیح می دهد از آن خارج شود تا کمی هیجان داشته باشد – به جای وارد کردن آن به رابطه ای که از قبل دارد. بدیهی است که اگر واقع بینانه به آن فکر کنیم، معنی ندارد که همه چیز را پشت سر بگذاریم، اما به امید یک رابطه بهتر، او حاضر است بدون هیچ فکر دیگری این کار را انجام دهد.
6-می خواهید دیگران را راضی کنید.
پدر و مادرم از من می خواستند که با او باشم. من هنوز هم چنین پیام هایی را روز به روز دریافت می کنم. یا «پدر و مادرم مرا از بودن با او منع می کنند». شاید وقت آن رسیده است که به این فکر کنیم که آیا اینها دلایل واقعی برای انتخاب شریک زندگی هستند یا خیر… فکر نمی کنم.
7. اعتیاد
او داروی شما است. می دانی که او تو را نابود می کند، اما قدرت دور شدن از او را نداری. شما هر روز تصمیم می گیرید که آن را تمام کنید، اما روز بعد همچنان در کنار او از خواب بیدار می شوید. شما نمی توانید از او دور شوید، این فقط یک گزینه نیست. شما می گویید که تمام شده است، اما شما آنقدر ضعیف هستید که نمی توانید گام نهایی را که منجر به خارج شدن از رابطه می شود بردارید. شما در هر ثانیه کمی همدیگر را می کشید، اما همچنان در این موقعیت باقی می مانید بدون اینکه دلیل آن را بدانید. در آن زمان ممکن است دلایلی مانند “ما به زندگی یکدیگر تعلق داریم”، “ما پیوند خاصی داریم” یا “هیچ کس نمی تواند این را درک کند” ایجاد می کردید. مطمئن. شما فقط فراموش می کنید که این “پیوند خاص” همان چیزی است که شما را خفه می کند و زندگی شما را ویران می کند. شما از آن دور می شوید، اما شما را رها نمی کند. و اگر بخواهی فرار کنی، تو را عمیق تر و عمیق تر و عمیق تر می کند.
نگران پیدا کردن یک مرکز مشاوره روانشناسی خوب نزدیک بیمارستان نباشید. مرکز مشاوره و روانشناسی فراز مشاور در نزدیکی میدان مادر است. که راحت ترین مسیر تردد را برای شما مهیا می کند. و از تمام نقاط تهران، به مرکز مشاوره روانشناسی فرازمشاور در تهران، دسترسی دارید.
آدرس: خیابان شریعتی- ابتدای خیابان ظفر(دستگردی) – پلاک ۲۶ -طبقه چهارم – واحد ۵
۰۹۱۹۱۷۸۸۶۱۱ – ۰۲۱۶۶۹۰۷۴۵۸
خانم فاطمه تبریزی و خانم فاطمه هاشم زاده می توانند در این زمینه به شما کمک کنند.